إنّما وليّكم اللّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.اگر اين آيه درباره حضرت على(ع) نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود، بر ايشان واجب بود كه اين مسئله را آشكارا اعلام و در منازعات سياسى به آن احتجاج كند كه در اين مقاله در صدد بررسى اين مسئله از منابع فريقين مىباشيم.
شيعه در التزام و پيروى از مكتب اهلبيت(ع) از استدلال به كتاب، سنت و عقل بهره وافرى جسته است و از جمله آياتى كه شيعه بر امامت بلافصل اميرالمؤمنين(ع) به آن استدلال و ادعاى اجماع كرده، آيه زير است:
إنّما وليّكم اللّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.1
جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز بهپا مىدارند و همچنان كه در ركوعند انفاق مىكنند.
گذشته از اجماع شيعه بر نزول اين آيه درباره امام على(ع)، ادعاى اجماع امت اسلامى نيز بر اين مسئله شده، كه در جاى خود آمده است.
استدلال شيعه به اين آيه بر مقدماتى استوار است. يكى از آن مقدمات كه نقشى اساسى در استفاده خلافت بلافصل حضرت امير(ع) از اين آيه دارد نزول اين آيه درباره آن حضرت است. ولى مخالفان مكتب اهلبيت(ع) كه از دلالت قوى اين آيه بر حقانيت اين مكتب به هراس افتادهاند براى تضعيف استدلال شيعه شبهاتى را متوجه اين استدلال كردهاند؛ از جمله اينكه اگر اين آيه درباره حضرت على(ع) نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود، بر ايشان واجب بود كه اين مسئله را آشكارا اعلام و در منازعات سياسى به آن احتجاج كند كه در اين مقاله در صدد بررسى اين مسئله از منابع فريقين مىباشيم.
مخالفان مكتب اهلبيت گفتهاند:
اگر اين مطلب را بپذيريم [كه اين آيه در شأن على(ع) نازل شده و ولايت در اينجا به معناى رياست و سرپرستى است] بر امام واجب بود كه آشكارا دعوى ولايت ـ به اين معنا ـ كند. تا ذمه او از اداى امانت واجب خدا و رسول او برى شود. اما اينكه او بيست و پنج سال از طرح اين مطلب پرهيز كند، با شهامت آن شير غيرتمند و ديگر مسلمانان صدر اسلام تناسب ندارد.
اين شبهه در شمارى از منابع آمده است.2
قبل از پاسخ اين شبهه ضمن پذيرش بخشى از سخنان اين افراد كه اگر چنين بود مىبايست صحابه احتجاج مىكردند، ما اين مسئله را به چند دليل مىپذيريم كه مىبايست در برابر حكومت ابوبكر مقاومت مىشد؛ زيرا:
1. نبى اكرم(ع) با انديشه دينى مسلمانان را طورى تربيت كرده بود كه در برابر هر خلافى مقاومت كنند و به اعتراض برخيزند. اين روحيه مىطلبيد كه در برابر حكومت ابوبكر مقاومت كنند.
2. فضائل بعضى از صحابه رسول خدا(ع) همانند امام على(ع)، سلمان فارسى، عمار ياسر و خزيمة بن ثابت براساس آنچه در منابع اهل سنت آمده، نسبت به ابوبكر به مراتب بيشتر است، به طورى كه اصلاً قابل مقايسه نيستند.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: اين اعتراضها در منابع شيعه فراوان يافت مىشود، ولى در منابع اهل سنت از آنها ذكرى نيست، يا بسيار كمرنگ است و اين نيز بدان سبب است كه حذف و تحريف حقايق شامل آنها شده است و متأسفانه محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در كتب خود آنچه خواستهاند آوردهاند، نه آنچه واقعيت داشته است؛ به عنوان نمونه ذهبى مورخ مشهور اهل سنت در شرح حال محمد بن جرير طبرى مىگويد:
او روايات حديث غدير خم را در چهار جلد گردآورى كرده است كه من بخشى از آن را ديدم و از گستردگى روايات آن مبهوت شدم و يقين پيدا كردم كه چنين حادثهاى اتفاق افتاده است!3
در حالى كه همين طبرى در كتاب خود كه يكى از منابع مهم تاريخى به شمار مىآيد، حتى يك كلمه درباره اين حادثه مهم ننوشته است؟!
بنابر اين ذكر نكردن حادثهاى از حوادث تاريخ اسلام در منابع اهل سنت نمىتواند به اين معنى باشد كه اين حادثه اتفاق نيفتاده است. بگذريم، اما پاسخ شبهه ـ استدلال نكردن امام على(ع) به آيه ـ را بايد در منابع هر دو گروه مورد بررسى قرار داد:
گرچه با توجه به مسائل يادشده از اين نوع اعتراضها در منابع اهل سنت كمتر سخنى به ميان آمده، ولى حقايق هميشه و براى همهكس پنهان نمىماند و خداوند براى اتمام حجت عدهاى را وا مىدارد كه حقايق را بيان كنند. اكنون به چند نمونه از استدلال امام على(ع) به اين آيه در منابع اهل سنت اشاره مىكنيم:
1. حافظ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى، مؤلف ينابيع المودة در باب 38 كتاب خود نقل مىكند:
در دوران خلافت عثمان روزى جمعى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند و اميرالمؤمنين(ع) در ميان آنان بود. هركس درباره خود سخن مىگفت و آن حضرت ساكت بود. وقتى بيان فضائل آنان به پايان رسيد، رو به امام گفتند:
اى ابوالحسن سخن بگو! آن حضرت فرمود: اى گروه قريش و انصار، از شما مىپرسم اين فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است يا به واسطه ديگرى؟ گفتند: خداوند به واسطه محمد(ص) بر ما منت نهاد و اين فضائل را به ما عطا كرد.
سپس حضرت بخشى از آياتى را كه درباره خودش نازل شده بود بيان مىكند و از آنان اقرار مىگيرد كه اين آيات درباره او نازل شده است. آنگاه فرمود:
شما را به خدا سوگند مىدهم آيا مىدانيد هنگامى كه آيه «انّما وليكم اللّه و...» و آيات ديگر نازل شد خداوند پيامبرش را مأمور كرد كه متوليان امور امت را به آنان معرفى كند و ولايت براى آنان شرح داده است. به دنبال اين مسائل رسول خدا(ص) در غدير خم مرا به امامت مردم نصب كرد.4
2. محدث حافظ ابراهيم بن محمد جوينى مؤلف كتاب فرائد السمطين فى فضائل المرتضى والبتول والسبطين در كتاب همين جريان را با تفصيل بيشترى نقل كرده است. او مىنويسد:
در دوران خلافت عثمان روزى در مسجد ميان انصار و مهاجران درباره فضائل هر يك بحث در گرفت. در اين مناظره كه حدود دويست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجاميد، قريش تمام فضائلى را كه از رسول خدا(ص) درباره آنان بيان شده بود نقل كردند. از سران مهاجران در جلسه، افرادى مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبير، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نيز خدمات خود به اسلام و پيامبر و نقش خود را در گسترش اسلام و حمايت از مسلمانان بيان كردند كه از جمله سران اين گروه نيز افرادى مانند: ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، ابو ايوب انصارى، ابو هيثم بن تيّهان، قيس بن سعد بن عباده، جابر بن عبداللّه، انس بن مالك و زيدبن ارقم حضور داشتند.
پس از پايان گفتوگو آنان از امام تقاضا كردند ايشان سخن بگويد. امام نيز پس از ذكر آياتى از قرآن از جمله آيه «انّما وليكماللّه و...» مىفرمايد:
مردم پرسيدند: «اى رسول خدا(ص) آيا اين آيات درباره بعضى از مؤمنان نازل شده است، يا اينكه شامل همه مىشود» آنگاه خداوند رسولش را مأمور كرد تا متوليان امور امت را به آنان بشناساند و ولايت را براى آنان شرح دهد، همانطور كه نماز و زكات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا(ص) مرا در غدير خم به عنوان امام مردم منصوب كرد5.
هنگامى كه عمر در آستانه مرگ قرار گرفت؛ شش تن را براى تعيين رهبر برگزيد و به آنان سه روز مهلت داد تا تكليف رهبرى امت را مشخص كنند.7 از جمله اين افراد امام على(ع) بود. بهطور طبيعى هر يك از اين افراد مدعى رهبرى امت بودند و در صدد اثبات صلاحيت خود براى اين كار برآمدند. از اين رو اميرالمؤمنين(ع) كه شايستهترين فرد براى اين كار بود به بيان امتيازات خود در آن جمع پرداخت كه به حديث «مناشده يوم الشورى» مشهور است. اين حديث را هم اهل سنت روايت كردهاند و هم شيعه. اين حديث در منابع شيعه بيش از ده صفحه مىباشد كه امام در آن به آيه «إنّما» چنين استدلال مىكند:
شما را به خدا سوگند مىدهم آيا در ميان شماجز من كسى هست كه در حال ركوع، زكات پرداخت كرده باشد؟ گفتند: نه8.
اين حديث در منابع اهل سنت بسيار متفاوت نقل شده است كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
1. ابن حماد عقيلى: وى از اين حديث حدود دو صفحه را نقل و بقيه را حذف كرده است و سپس از قول ابن مغيرة نقل مىكند:
اين حديث از على(ع) پايهاى ندارد9.
محقق اين كتاب نيز در پاورقى مىگويد:
هرگز اميرالمؤمنين(ع) چنين سخنى را نمىگويد!10
همانطور كه ملاحظه مىكنيد ابن مغيره ادعاى جعلى بودن حديث را دارد، بدون اينكه سندى ارائه كند و دكتر عبدالمعطى امين نيز صدور اين سخن را از امام بعيد مىداند. اكنون سؤال اين است كه چرا با اين حديث چنين برخورد كردهاند و بدون ارائه هيچ سندى آن را كنار گذاشته يا حذف كردهاند و يا در صدد تضعيف راوى آن برآمدهاند.
به نظر ما علت اين كار در مقدمه كلام اميرالمؤمنين(ع) و ذهنيت اهل سنت نسبت به صحابه به خصوص خلفا مىباشد؛ زيرا اميرالمؤمنين(ع) در مقدمه اين مناشده چنين مىفرمايد:
مردم با ابوبكر بيعت كردند، در حالى كه به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولى از ترس اينكه مبادا مردم به دوران كفر باز گردند و با شمشير گردن يكديگر را بزنند، شنيدم و اطاعت كردم. بعد از آن ابوبكر براى عمر از مردم بيعت گرفت، در حالى كه به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولى از ترس اينكه مبادا مردم كافر شوند، شنيدم و اطاعت كردم و اكنون نيز تصميم داريد با عثمان بيعت كنيد...11 .
بدين سان حضرت عملكرد صحابه را در تعيين ابوبكر و عملكرد ابوبكر را در تعيين عمر و عملكرد اصحاب شورى را در تعيين عثمان مورد نقد قرار داده و آن را تخطئه كرده است كه اين مسئله با ذهنيت اهل سنت نسبت به خلفا و صحابه سازگارى ندارد. از اين رو در صدد تضعيف راوى، يا تقطيع و يا حذف كلى روايت يادشده برآمدهاند.
2. ابن حجر عسقلانى يك صفحه از اين حديث را از قول ابن حماد عقيلى نقل مىكند و سپس مىگويد:
اين حديث را ابن حماد نقل كرده و اين حديث صحيح نيست و هرگز اميرالمؤمنين چنين سخنى نمىگويد12.
3. ذهبى نيز همين مقدار مختصر را از ابن حماد عقيلى نقل مىكند و همچنان درباره حديث قضاوت مىكند كه اين صحيح نيست13، بدون اينكه براى سخن خود دليلى ارائه كند.
4. ابن مغزلى مقدمه سخن امام را نياورده، ولى بقيه حديث را حدود چهار صفحه نقل كرده است بدون آنكه آن را رد كند.14
6. خطيب خوارزمى نيز حدود سه صفحه از اين مناشده را از طرق مختلف نقل مىكند بدون آنكه آن را رد كند.15
6. گنجى شافعى نيز حدود يك صفحه از اين منا شده را آورده است. البته او تنها به بخشى از حديث كه درباره جريان ردالشمس است استدلال كرده است.16
7. جوينى مؤلف فرائد السمطين نيز حدود سه صفحه از اين مناشده را آورده است بدون آنكه آن را رد كند.17
8. ابن عساكر مؤلف كتاب تاريخ مدينه دمشق نيز حدود سه صفحه از اين مناشده را آورده است بدون آنكه آن را ردكند.18
چنانكه ملاحظه مىكنيد، در ميان اهل سنت نيز افرادى هستند كه احتجاج امام على(ع) را به نزول اين آيه درباره خودش نقل كرده باشند. گذشته از آنكه چندين نفر مناشده يوم الشورى را نقل كردهاند كه با آنچه در منابع شيعه آمده يكسان است، ولى وقتى مناشده در مقام اثبات برترى امام بر خلفا پيش مىآيد آن را نقل نكردهاند و عدهاى هم با اين اتهام كه اين روايت جعلى است بدون ارائه دليلى از نقل مناشده خوددارى كردهاند و برخى نيز با اين توهم كه بعيد است امام على(ع) نسبت به خليفه اول و دوم چنين سخنى بگويد تمام مناشده را نقل نكردهاند و گروهى نيز با اتهام ضعف راوى از نقل آن پرهيز كردهاند؛ در حالى كه اينگونه نيست. به هر حال به اندازهاى كه اين حقيقت اثبات شود كه امام على(ع) به نزول آيه احتجاج كرده است در منابع اهل سنت هم شواهدى يافت مىشود.
استدلال امام به آيه «إنّما وليّكماللّه...» در منابع شيعه بسيار زياد آمده است كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
همانطور كه پيشتر بيان كرديم، در جلسه شورى كه هر يك از اعضا كه ادعاى صلاحيت رهبرى دارند طبيعى است كه در صدد معرفى و بيان شايستگيهاى خود برآيند. اين مسئله طبيعى وقتى با وظيفه دينى همراه شود انگيزه آن دو چندان مىشود. از اين رو امام على(ع) كه بيان شايستگيهاى فردى خود را براى بازگرداندن حكومت اسلامى به مسير خود وظيفه الهى مىدانست در صدد بيان شايستگيها و امتيازات خانوادگى، فردى، سياسى، مبارزاتى، علمى و... خود برآمد كه در منابع هر دو گروه يعنى شيعه و اهل سنت يافت مىشود. در اين حديث حضرت در دو جا به نزول آيه «انّما» درباره خود استدلال كرده است:
آيا در ميان شما بهجز من كسى هست كه خداوند در ده آيه از آيات قرآن او را مؤمن ناميده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه19.
آيا در ميان شما به جز من كسى هست كه در حال ركوع زكات داده باشد و خداوند آيه «إنّما وليكم اللّه...» را درباره او نازل كرده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه20.
با توجه به نكاتى كه پيشتر درباره تربيت امت توسط رسول خدا(ص) بيان شد، طبيعى بود كه در برابر به قدرت رسيدن ابوبكر مقاومت و اعتراضهايى صورت گيرد؛ از جمله اين اعتراضها را خود حضرت امير(ع) انجام داده است. بعد از به قدرت رسيدن ابوبكر، وى تلاش مىكرد با امام على(ع) با چهرهاى بشاش و خندان روبهرو شود، ولى حضرت امير(ع) برعكس هميشه با چهرهاى گرفته و عبوس با او برخورد مىكرد كه اين وضع براى ابوبكر قابل تحمل نبود، تا اينكه روزى به خانه حضرت آمد و از مسائل پيشآمده عذرخواهى كرد و در صدد توجيه رفتار خود برآمد. حضرت با نقد رفتار ابوبكر از وى اعتراف گرفت كه شايستگى اين كار را ندارد، بلكه خود شايسته سرپرستى امت است. بدينسان حضرت با بيان شايستگيهاى خود به نزول آيه «انّما» درباره خود استدلال مىكند و مىفرمايد:
تو را به خدا سوگند مىدهم آيا در آيه پرداخت انگشترى به عنوان زكات، ولايت من همراه با ولايت رسول خدا(ص) از طرف خداوند مطرح شده است يا ولايت تو؟ ابوبكر گفت: بلكه ولايت تو21.
از جمله مواردى كه حضرت امير(ع) به نزول آيه «إنّما» درباره خود احتجاج كرده، جريان، مفاخره مهاجران و انصار است. پيشتر اين جريان و احتجاج آن حضرت به اين آيه را از منابع اهل سنت نقل كرديم. اين جريان در منابع شيعه نيز ذكر شده است كه آن حضرت فرمود:
شما را به خدا سوگند آيا مىدانيد هنگامى كه آيه «انّما وليّكماللّه و...» نازل شد، مردم از رسول خدا(ص) پرسيدند: آيا اين آيه به عدهاى از مؤمنان اختصاص دارد، يا شامل همه مؤمنان مىشود؟ پس خداوند پيامبر را مأمور كرد كه متوليان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همانطور كه نماز، زكات و حج آنان را براى ايشان بيان كرده است ولايت را نيز شرح دهد. در پى اين مسائل پيامبر مرا در غدير خم به عنوان راهنما براى مردم منصوب كرد22.
در جريان تشكيل شورا از يك سو حدود پانزده سال از ارتحال رسول خدا(ص) گذشته بود و نسل جديد مسلمانان عصر نزول قرآن را درك نكرده بودند. از سوى ديگر، تبليغات يك سويه حكومت در طول اين دوران و جلوگيرى از تدوين و نشر حديث رسول خدا(ص) و عوامل ديگر سبب شده بودند نسل جديد از حوادث صدر اسلام و مدافعان واقعى اسلام و رسول خدا(ص) بىاطلاع باشند. در چنين شرايطى حضرت در صدد معرفى خود و دفاع از حق خويش برآمد و در جمع مهاجرين و انصار كه بيشتر آنان را نسل جديد تشكيل مىدادند حاضر شد و در يك سخنرانى فرمود:
از اصحاب رسول خدا(ص)، آنان كه حفظ مطالب دينى از آنان خواسته شده و امانتدار قرار داده شدهاند، مىدانند كه در ميان اصحاب رسول خدا(ص) كسى نيست كه امتيازى داشته باشد مگر اينكه من آن امتياز را بيشتر از او دارم، ولى من هفتاد امتياز دارم كه هيچ يك از اصحاب رسول خدا(ص) هيچكدام از آن امتيازات را ندارند. سپس حضرت اين امتيازات را برمىشمارد تا اينكه مىفرمايد: اما شصت و پنجمين امتياز اينكه من در مسجد نماز مىخواندم، فقيرى آمد و تقاضاى كمك كرد و من در حال ركوع انگشترى خود را به او دادم كه خداوند آيه «إنّما وليّكماللّه و...» را درباره من نازل كرد23.
از جمله مواردى كه حضرت امير(ع) به نزول آيه «إنّما» درباره خود احتجاج كرده، موردى است كه بعضى از ملحدان خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند:
آياتى در قرآن وجود دارد كه با هم تناقض دارند و اگر اين تناقضها نبود ما به اسلام ايمان مىآورديم؟
حضرت فرمود: اين آيات چيست؟
آنان آياتى را برشمردند و حضرت به تك تك آنها پاسخ مىداد، تا اينكه سؤال كننده پرسيد: مراد از «واحده» در اين كلام خدا «إنّما أعظكم بواحدة»24 چيست؟
حضرت فرمود:
و اما [درباره] سخن خداوند «كه تنها به يك چيز شما را موعظه مىكنم»، به درستى كه خداوند متعال قوانين مهم و واجبات را در زمانهاى متفاوتى نازل كرده است، چنان كه آسمانها و زمين را در شش دوره آفريده است و اگر مىخواست مىتوانست در كمتر از يك چشم بر هم زدن آنها را خلق كند، ولى او آهستگى و مدارا را نمونهاى براى امينان خود و اثبات حجتى براى خلق قرار داده است.
بر اين اساس اولين چيزى كه بندگان را به آن مقيد كرد اعتراف به يگانگى و ربوبيت خداوند و شهادت به اين بود كه معبودى غير از اللّه نيست و چون اين مرحله سپرى شد و مردم وحدانيت خداوند را پذيرفتند، اعتراف به نبوت پيامبر ـ كه درود خداوند بر او و خاندان او باد ـ و شهادت به رسالت او قرار داد و چون اين مرحله را پذيرفتند بر آنان نماز را واجب كرد، سپس روزه، سپس حج، سپس جهاد، سپس زكات و سپس صدقات و آنچه از اين نمونه بود؛ مثل انفال. به دنبال اين مسائل، منافقان به رسول خدا(ص) گفتند: آيا چيز ديگرى مانده است كه پروردگارت بخواهد آن را واجب كند كه به ما بگويى تا ما اطمينان پيدا كنيم كه واجب ديگرى نيست؟
خداوند در اين موقع نازل كرد كه بگو: «تنها به يك چيز توصيه مىكنم»؛ يعنى به ولايت و آيه نازل كرد كه «تنها سرپرست و ولىّ شما خداوند و رسول او و كسانى هستند كه نماز مىگزارند و در حال ركوع زكات مىپردازند» و در ميان امت هيچ اختلافى وجود ندارد كه در آن دوران جز يك تن در حال ركوع زكات پرداخت نكرده است و اگر نام او را در قرآن مىآورد، آن را از ميان مىبردند. اين مسئله و امثال اين نكتهها كه برايت گفتم در قرآن وجود دارد كه تحريفگران معناى آنها را نمىدانند تا به تو و امثال تو برسد و وقتى ولايت نازل شد، خداوند اين آيه را نازل كرد كه امروز دين شما را كامل گردانيدم، نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين براى شما برگزيدم25.
از جمله مواردى كه حضرت امير المؤمنين(ع) براى اثبات حقانيت ادعاى خود در جانشينى رسول خدا(ص) به آيه «إنّما وليكم اللّه و...» استدلال كرده، مواردى است كه عدهاى از آن حضرت پرسش مىكردند و ايشان به ناچار پاسخ مىگفت. شمار اين موارد نيز بسيار است كه تنها به يك مورد اشاره مىكنيم:
مردى از امام على(ع) پرسيد: از برترين امتيازت بگو. حضرت فرمود: آنچه خداوند در كتابش درباره من نازل كرده است و سپس حضرت بعضى از آياتى را كه درباره خودش نازل شده بود بيان كرد؛ از جمله اين آيه كه «تنها سرپرست و ولىّ شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع زكات پرداخت مىكنند»26.
* برگرفته از: فصلنامه مشكوة، شماره 80، پاييز 1382.
1 .سوره مائده(5)، آيه 55.
2 .از جمله بنگريد به: نظامالدين حسن بن محمدبن الحسين النيشابورى القمى، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج4، ص284؛ امير عبدالعزيز، التفسير الشامل، ج2، ص977؛ عبدالكريم محمدالمدرس، مواهب الرحمن فى تفسير القرآن، ج3، ص167؛ الفخرالرازى، التفسير الكبير، ج12، ص28.
3 .ذهبى، سير أعلام النبلاء، ج14، ص277.
4 .سليمان بن ابراهيم القندوزى، ينابيع المودة، باب 83 ، ص114.
5 .ابراهيم بن محمد بن المؤيد الجوينى، فرائد السمطين، ج1، باب 58، ص312.
6 .«مناشده» به معناى پرسيدن از ديگرى به همراه قسم دادن به اوست.
7 .ابوجعفر محمدبن جريرالطبرى، تاريخ الطبرى، ج3، ص29؛ ابناثير، الكامل فىالتاريخ، ج3، ص67.
8 .احمد بن على بن ابىطالب الطبرسى، الإحتجاج، ج1، ص196.
9 .ابو جعفر محمد بن عمرو بن موسى العقيلى، الضعفاء الكبير، ج1، ص211.
10.همان، ص212.
11.شهابالدين ابى الفضل احمد العسقلانى، لسان الميزان، ج2، ص157؛ شمسالدين محمدبن احمد الذهبى، ميزان الإعتدال، ج2، ص178.
12.همان، ج2، ص157.
13.ميزان الإعتدال، ج2، ص178.
14.على بن محمدالخطيب الواسطى، مناقب علىبن ابىطالب، ص112.
15.الحافظ ابوالمؤيّد الموفق بن احمد أخطب خوارزم، المناقب، ص313.
16.محمدبن يوسف بن محمدالقرشى الگنجى، كفاية الطالب، ص386.
17.فرائد السمطين، ج1، ص319.
18.ترجمة الإمام على بن ابىطالب من تاريخ مدينة دمشق، ج3، ص113.
19.محمدبن الحسن الطوسى، ألامالى، ج2، ص159؛ حسن بن ابىالحسن الديلمى، إرشاد القلوب، ج2، ص86 ؛ بحارالأنوار،ج31، الحسن الطوسى، ص333؛ ألإحتجاج، ج1 ، ص197.
20.محمد بن الحسن الطوسى، ألامالى، ج2، ص162؛ الإحتجاج، ج1، ص197؛ جمالالدين يوسف بن حاتم الشافى، الدررالنظيم، ص332؛ السيد هاشم البحرانى، غاية المرام، ج2، ص20؛ إرشاد القلوب، ج2، ص89؛ بحارالأنوار، ج31، ص332؛ ميرزا حبيباللّه الهاشمى الخوئى، منهاج البراعه فى شرح نهجالبلاغه، ج2، ص363، ج3، ص89.
21.ابوجعفر محمدبن على بن بابويه (شيخ صدوق)، الخصال، باب الأربعين و مافوق، ج2، ص327؛ بحارالأنوار،ج29، ص7؛ الإحتجاج، ج1، ص161.
22.الإحتجاج، ج1، ص213؛ بحارالأنوار، ج1، ص410.
23.الخصال، ابواب السبعين و مافوقه، ص1701؛ بحارالأنوار، ج31، ص445.
24.سوره سباء(34)، آيه 46.
25.الإحتجاج، ج1، ص379.
26.همان، ج1، ص232.